هزار مرتبه می خوانمت... ترانه تویی
شکوهِ این غزل، این فصل عاشقانه تویی
مرا گرفته به بر از هزار سو عشقت
قسم به بحر، که دریای بی کرانه تویی
اگرچه بر دل من کوهی از غم و درد است
کسی که می برد این بار را شبانه، تویی!
بیا که جامه ی پرهیز بر تنم نکنم
در آن شبی که انار هزاردانه تویی
بهشتِ کوچکِ ما -این بسیط شادی و نور
مباد بی تو دمی، ای که روحِ خانه تویی